- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
باز هم آدیـنه شد، مـانـدهام در انـتـظار چشم در راه تـوأم، بیقـرارم، بیقـرار من تو را گم کردهام، پشت فصلی از دریغ من تو را گم کردهام، پشت فصل انتظار سمت چـشمان تو کو، تا بیـاسـایم دمی در پنـاه چـشم تو، ای رسـول نـوبـهار بیفروغ عشق تو، میشود هستی یتیم مهر و ماه و آسمان، میشود بیاعتبار تـشـنۀ وصل تـوأم، ای دلـیـل زنـدگـی کی به پایان میرسد، روزهای انتظار؟! مهر عالمتاب عدل، یک تبسم جلوه کن تا بمـیرد ظلـم شب، تا بخـندد روزگار باز هم آدیـنه شد، جاده اما خـالی است باز هم سهم من است، حسرتی دنبالهدار
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
آنقدر حاضری که کسی از تو دور نیست هرچند دیده، قابل درک حضور نیست بر پـلکهای خـسـتـۀ من پـا نـمینهی چون پلکان خیس، مجال عـبور نیست شـد تـکـه تـکـه، آیـنـۀ جـانـم از گـنـاه امـا کـدام آیـنـه مـشـتـاق نـور نـیست؟ ای ترجـمان صبـر خـداوند بر زمـین! بازآ که جان مـردم دنیا صبـور نیست رو کن تو ای عزیز به ما نیز، چون ثواب گاهی به جز زیارت اهل قـبور نیست آمیخت حق به باطل و باطل به حق، بیا ای منتقم! که چاره به غیر از ظهور نیست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وجـود، ثـانـیه ثـانـیه در تو فـانـی شد طـلـیعـۀ غـزلی صـاحـبالـزمـانی شد بـرای دیـدنت ای آفـتـاب در پـس ابـر قـنوت پنجـرهها غـرق ندبهخوانی شد نگـاه چـلهنـشـین کسی به آیـنـه خورد که پای عهد خودش ماند و شمعدانی شد به جز ظهور تو در مُلک طور جلوه نبود اگر چه روزی این دیده «لن ترانی» شد عقیق، خون جگر خورد و در رکاب تو ماند اویـس خــانـۀ تـو سـیـد یــمــانـی شـد نگاه خیس شهیدی دو خط عریضه نوشت به دسـت آب روان داد و آسـمانی شد خوشا به ندبۀ أین الحـسین وقت سحر که سوی کرببلا رفت و جمکرانی شد
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای غـروب جمعه مولایم چه شد؟ یـوسـف گـم گـشـته آقـایم چه شد؟ بار دیگر جـمعـه آمـد یـار نیـست تـشـنهام سرگـشـته سقـایم چه شد؟ ****************** خـسـتهام بس جـمـعهها تکـراریند دائــمـاً ایـن اشـکهـایـم جـاریـنـد تـا به کی نـدبـه بـخـوانم بـیفـرج یـاد تـو هـر شـب مـرا دلـداریـنـد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مـولای من ای از تـبـار آب و بـاران روح لـطـیف سـبز هر فـصل بهـاران در الـتهـاب لحـظـههـای بی تو بـودن هـمچـون یتـیـمانـیـم، سر در گـریـبان سوز دل یاران شفایش یک نگاه است از سوی تو ای گمشده از چـشمهامان مـولای من، مـولای من! آتـش گرفـتم چون هیمهای سوزان میان باد و طوفان پـای برهـنه، میروم در وادی عـشق مقـصد تویی ای آرزوی هر مسلمان! در ازدحام اشک و غم با شب نشـستم شـایـد تو را یـابم تو را ای مـاه تابان! قـصد زیـارت میکنم یا رب مـدد کن تا بشنوم من از حـبـیبت صوت قـرآن درد آشـنـایـم با شـمـا ای سـوتـه دلها لـطـف خـدا را دیـدهام در نـدبـههـاتان آدیـنـههـا بـوی خــدا و عــشـق دارنـد آدینه صبحی میرسی خورشید رخشان
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مـانـدیـم ز دیـدار تو آواره و حـیـران ای عشق خدایی همه ای چشمۀ جوشان! چشمان شقایق همه در راه تو مانده است ای شور غزل در نفـس سـبز بهـاران دیریست در اندیشۀ خود غوطه ورم تا با نام تو آذین شود این سینه به عرفان سرگشته و حیران همه در ورطۀ طوفان ای سـاحـل امـنـیت این شیعه مسلمان زندان جنون گـشته زمین بی نفـس تو برگـرد بیا ما همه چون خیل اسـیران مـولـود تویی وعـدۀ مـوعـود تویی تو برگرد عـدالـت بـنـما؛ ظـلـم بسـوزان تو آیۀ عـشـقی تو هـمـه سـورۀ عـدلی ای نور تـجـلی شـده از صاحب قرآن در حد توان نیست که وصف تو بگویند گر جـمـع شوند و بـنـگـارند دبیـران!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
به انتظار تو هر روز و شام میمانیم و قـصّه غـم هجـرت مدام میخـوانیم برای دیـدن روی مه تو جـان جـهـان به چارسوی زمین اسب شوق میرانیم بیا بیـا که بـهـاران شود زمـسـتـانهـا بیا که در قدمت، سر، چو گل، برافشانیم کرَم نـما و قـدَم نه، ز مهر، محفـل ما که خاک رهـگـذرت با مـژه بروبانیم تو قـطـب عـالـم امکـانـی و ولّی حـقّ بیا که بیتو، همه، جسمهای بیجـانیم امام برحـق ما، گرچه غـایبی ز نظر مطـیع امـر تو مـولا چنان غـلامـانـیم بیا و صحنه گـیـتی ز عدل پُر گردان اسیـر ظـلـم و جـفـائـیم و بیپنـاهـانـیم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
کسی میآید از یک راه دور آهسته آهسته شبی هم میکند زینجا عبور آهسته آهسته غبار غربت از رخسار غمگین دور میسازد و ما را میکند غرق سرور آهسته آهسته دل دریایی ما را به دریا میبرد روزی به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته ازین رخوت رهایی میدهد جان های محزون را درونها میشود پر شوق و شور آهسته آهسته نسیم وحشت پائـیز را قدری تحمل کن بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته کسی میآید و میگیرد احساس خدایی را ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته فنا میگردد این تاریکی و محنت ز دنیامان ز هر سو میدمد صدگونه نور آهسته آهسته به سر میآید این دوران تلخ انتظار آخر و ناجی میکند اینجا ظهور آهسته آهسته ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن که او مردانه مییابد حضور آهسته آهسته
: امتیاز
|
مناجات فراق با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
عـاقـبت چـشـم گـدا لایـقِ دیـدار نـشد جز غم دوریِ تان حـاصلِ بیـمار نشد سحـری از طرفِ کوچۀ ما بگـذشتی حـیف این دیـدۀ مـاتـم زده بـیدار نشد باز هم بغض من و جمعۀ دلگیر شما باز هم جمعه و قلـبی که خریدار نشد سالها منتظـر سیـصد و انـدی مردی من بمـیرم که دگر بار کـسی یار نشد بیسبب نیست که تنها شدهای آقا جان چون بشر در رهـتان بنـدۀ دادار نشد من نخواهم دگر این چشمِ گنه کارم را به چه کارم که دمی لایقِ رخسار نشد همه دم خونِ دل از این دل غمدیده خورم بشکند دل که دمی محرم اسـرار نشد نیست تقصیر تو گر این دل من را نخری بر سر کوی تو چون زار و گرفتار نشد خواب دیدم که به گوشم همه دم میگفتی هر چه گـشتـیم؛ یکی یارِ وفـادار نشد این همه مدعیِ عـشق من و مادر من در عمل هیچ کسی مونس و غمخوار نشد نیست از دین نبی بین شما جز سخنی هیچ کس رهروِ آن احـمد مخـتار نشد او که دم میزند از بابِ غریبم همه دم مـحـرمِ رازِ عـلـی حـیـدر کـرار نشد بهـتـر از یوسـفم و راهیِ بـازار شدم احـدی بـهـر رُخـم راهـیِ بـازار نـشد سالها بـابت این حـجـمِ گـناهـانِ شما جادۀ غـیبت این غـمـزده هـموار نشد گفته بودم که دعا بهـرِ فـرج بنـمائـید بر دعاهای فرج بهرِ من اصرار نشد گـفـته بودم نـشوید از منِ دلـداده جـدا حاصل دوریِ تان جز غم و زنگار نشد اشکِ خجلت ز دو چشمان بداغی جاریست که ز دنیـای دنی، کَـنده و بیـزار نشد
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
گاهی نسـیـم میشوی و زود میرسی گـاهی به شکـل رایحـۀ عـود میرسی گاهی به نیمههای شب است و نیاز ما با یک سـبد سـتـارۀ مـوعـود میرسی گاهی برای این که تو؛ آبـادمـان کـنی از چشممان میآیی و چون رود میرسی گاهی به گـوش پـاک مناجـاتـیـان شب با سـوز و ساز نغـمـۀ داوود میرسی ما الـتـمـاس روز ظـهـور تـوأیم لـیک هر وقت، هر زمان که دلت بود میرسی ما ندبـه خـوان جـمعۀ موعود ماندهایم ناز تو را به شیوۀ خود، عشق خواندهایم
: امتیاز
|
مناجات فراق با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
چه غصهها که نخوردم برای غیبت تو چه گریهها که نکردم برای غربت تو یـتــیـم زاده و آوارهایـم، در بـه دریــم بگـو چـگـونه بـیـائـیـم در کـفالـت تو؟ در انتـظـار طلـوعـم، نـماز میخـوانم به وقت شرعی عشاق، رأس ساعت تو چه میشود که بگوید خـدا به جبرائیل بگو به حضرت مهدی، رسیده نوبت تو تمام خـواست ما از خدا فقط این است ظهـور یا فـرج عـاجـل و سـلامـت تو برای مـرقـد زهـرا ضـریح میسـازیم بـه حــول و قــوۀ الله، بـا نـظـارت تـو خدا اگر که بخـواهد اقـامه خـواهد شد «نماز جـمعۀ» این هـفته با امـامت تو
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
امـشب دلـم گـرفـتـه و دارم هـوای تو تا این که لحظهای بنهم سر به پای تو آن قـدر از حجـاب و گنه پُـر شده دلـم دیگـر کجـا کـنـد دل سنـگـم هـوای تو آن قـدر درد دل شـده انـبـار روی هـم کوهی شده است تا که بگویم برای تو بـغـض شکـسـتـۀ دل من بـاز میشـود تـا بـر لـبـم شـبـی بـنـشـانـم نــوای تـو از خـیـمهات هـزار بـیـابـان جـدا شدم دیگـر نـمیرسـد به دل من صـدای تو آن قدر گریه میکنم از درد و بیکسی تا این که یک سحر برسم در سرای تو یـاد مـنـی و یـاد غـم وغـصـههای من یـادی نمیکـنم ز تـو و غـصههـای تو
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
آن جمعهای که روز ظهور تو میشود دلهـای مـا سـراچـۀ نـور تـو مـیشـود گـرد و غــبـار جـادۀ دل را گـرفــتـهام روزی دلـم مـسـیـر عـبـور تو میشـود چـشمم به راه آمدنت خـیـره مـانـد و آه شـرمـندۀ دو پـلـک صبـور تو میشـود اردیـبـهـشـت مـیشـود اسـفـنـد بـاغ مـا روزی که سبز عطر حضور تو میشود این جمعه هم گذشت، چرا پس نمیرسد؟ آن جمعهای که روز ظهور تو میشود
: امتیاز
|
مناجات فراق با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
قبل هجران تو آقا ما به هجران رفتهایم خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفتهایم یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خوردهایم تو تماماً حاضری و ما به هجران رفتهایم منتظَر هستی و عـالم منتـظِر بر دیدنت قرنها این جاده را با چشم گریان رفتهایم سیصد و اندی نشد یارت شویم از این همه با تأسف ما همه در چاه عصیان رفتهایم ادعـای شـیـعـگـی داریـم امـا در عـمـل برخلاف گـفـتههای شاه خـوبان رفتهایم حال ما این است؛ فکری کن به حال ما خودت ما به دنبـال گـنه بـسیار ارزان رفـتهایم غیر تو بر هر که دل دادیم خسران دیدهایم بر خلاف مِیلـتان با این و با آن رفتهایم حیف شد؛ قبلا تو بودی بهترین معشوق ما حال جای تو سراغ نفـس، آسان رفتهایم خوب یا بد، هر چه هستیم آخرش مال توأیم سـالـیـانی میشـود آقـا به دنـبـال تـوأیـم
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
رفـیق حـادثـههـایی به رنگ تقـدیـری اسـیـر ثـانـیـههـایی شـبـیـه زنـجـیـری در این رسـانـۀ دنـیـا مـیان بـرفـکهـا نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری رسیده سن حـضورت به سن نـوح اما شـمارِ مـردم کـشتی نکـرده تـغـیـیری هـزار جـمعۀ بیتـو گـذشـته از عـمرم هــزار سـال پـیـاپـی دچـار تـأخـیــری شبـیه کـودک زاری شدم که در بازار تو دست گمشدهها را مگر نمیگیری؟
: امتیاز
|
مناجات سال نویی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
یعـقوب نداری که به این هجـر بسوزد حق داری که از غیبت خود باز نگردی ای یوسف گمگشته کسی منتظرت نیست با کـلـبۀ احـزان خـودت باز چه کردی میخواهم از این هجر بگویم،نفسی نیست اینبار بگویم به چه رویی و چه دردی؟ ای حضرت خورشید که در پردۀ ابری تا کی به شب تیـره تو در فکـر نبردی چشمی به نبودت نرسیدست، که تر نیست کی جمعه گذشت و به غمت گریه نکردی؟ ای درد که عمریست به زندان زمینی ای داغ قـدیمی، تو چرا تازه نگـردی؟ امسـال گـذشت و به تـمـاشـا نـرسـیـدیم صد حیف، زمستان سپری شد به چه سردی ای چاه نـشیـنی که به کـنعـان نرسیدی از گرگ صفتها تو چرا شکوه نکردی؟
: امتیاز
|
مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
چـشمها پرسـش بیپـاسخ حـیـرانیها دستهـا تـشـنـهٔ تـقـسـیـم فـراوانـیهـا با گل زخـم، سر راه تو آذین بـسـتـیم داغهـای دل مـا جـای چــراغـانـیهـا حـالـیـا دست كـریـم تـو بـرای دل مـا سرپناهیست در این بیسر و سامانیها وقت آن شد كه به گل حكم شكفتن بدهی ای سرانگشت تو آغاز گـلافـشانیها فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید فصل تقسیم غزلها و غـزلخوانیها سایهٔ امن كـسای تو مرا بر سـر، بس تا پنـاهـم دهـد از وحشت عـریـانیها چـشـم تـو لایـحهٔ روشن آغـاز بـهـار طـرح لبـخـنـد تو پـایـان پـریـشانیها
: امتیاز
|
مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بهار، موسمِ احساس و عشق و شیدایی بهار، فصلِ گل و سبزه است و زیبایی امیـد، هـاتـفِ غـیـبـی به ما دهـد مـژده بهـارِ ما، گـلِ نـرگـس تـویی و میآیـی فـدا کنم بـه قـدومـت، تـمامِ هستیِ خود تــوئـی ولــیِ خــدا، ای مـهِ اهـورایـی یـقـیـنم آمـدنِ تـوسـت ای یـگـانـۀ دهـر همیـن بس اسـت مرا، تا کـنم شکیبایی
: امتیاز
|
مناجات سال نو با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
و باز افسوس فروردین نشد اسفندها با تو بیـا تا وا شود دلهای ما از بنـدها با تو زمانش میرسد جایِ غم و اندوهها داریم فـقـط لبـخـندها لبـخـنـدها لبخـنـدها با تو مبارک کُن زمین را و خودت را آفتابی کُن که در عـالـم بپـیچـد آتشِ اسپـندها با تو ببر ما را به شادیهای محض از تلخ کامیها دلم قرص است شیرین میشود این قندها با تو تو ما را امتحان کردی و دیدی پایِ تو ماندیم تو ما را خواندهای محکم شود پیوندها با تو زمین این روزها غرقِ نشانیهای موعود است چه نزدیک است میآئیم با سربندها با تو چه دارد خاک ما ایرانیان سهم تو میگردند و عریان میشود شمشیرِ غیرتمندها با تو به جان چشمهایت حالِ حَوِل حالنا داریم بیا تا راست باشد عاقبت سوگندها با تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران» در انـتــظـار روی مـاه تـوأم کـمـاکـان حتی اگر که مُردم، یک دم بیا سراغـم «کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران» دل بـه نـکـاح داغ هـجـران تو در آمـد جانی خدا به من داد آن هم فدای جانان باشد خوراک چشمم یک کاسه خون همیشه همراه شوق و حـسرت با گریۀ فراوان تو ابر رحـمتی و من غـرق خشکسالی راه نجـات من باش امشب بـبار باران! رد تو را گرفتم در کوه و دشت و صحرا وقتی که کوچ کردم از کوچههای تهران عصیان رسید و با خود هرچه که بود را بُرد با دستـمال اشکـت چـشـم مرا بـشوران از کودکی نوشـتم« آن مرد خواهد آمد» دارم امـیــد وصـلـت از اول دبــسـتـان قاری «بقـیهالله خیر لکم…» که سر داد یـاد تـو کـردم آقــا بـا آیــههـای قـــرآن یابن الحسن کجایی؟ سر میدهند با هم لبنان، یمن، فلسطین، شام و عراق و ایران کی میشود به شوق دیدار روی ماهت با سیدی حسینی برخـیـزم از خـراسان از کوفه کم ندارد شهری که در نبودت همواره میفروشد دین را به قیمت نان گـریه دوای درد است، آقا بقـول شاعر «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»
: امتیاز
|
مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
چه اشکها که چـکـیده به پای آمدنت بـیـا کـه جـان مـن آقـا فــدای آمــدنـت ببخش که با عملم «تَحبس الدعا» شدهام نـمـیرسـد بـه اجـابـت دعـای آمـدنـت پس از هزار و صد وچند سال غیبت باز به سـر نـیامـده این مـاجـرای آمـدنت؟ به سینه شوق تو دارم غـریبِ بییاور بـگـو چه کـار کـنـم من بـرای آمـدنت چه سرنوشت سیاهی که میکشم عمریست غـمِ نـبـود تـو را مـن به جـای آمـدنت گذشت عـمـرم و شد پـیـر نوکـرت آقا در انـتـظـار فـرج جـمـعـههای آمـدنت به انتـهـای بـلا مـیرسد تـمـام جـهـان زمــان اگـر بــرســد ابـتــدای آمـدنـت بـیـا که از تـب دنـیـا و مـاجـراهـایـش رسـیـده است به گـوشـم صدای آمدنت
: امتیاز
|